مخ کامپیوتر ایران Computer cerebral IRAN

مخ کامپیوتر ایران Computer cerebral IRAN

نرم افزار و سخت افزار و تمام تحقیقات به عمل آمده

 

چندیست در گیر و دار زندگی ام درگیر خدا شده ام . درگیری ای جزئی و پیگیری ای مستمر و اختلافی دامنگیر . برای زندگی ای که با هم داریم و رفتارهایی که به روی هم نمی آوریم . در خیالم سخت دلگیر شده ام و به روی خودم نمی آورم . اگرچه هنوز این دلگیری رویم را به رویش باز نکرده . چه نیاز است خدایی سایه بیندازد بر زندگی که به هیچ درد نخورد؟! و مگر خدایی که می خواهد مسلط بر محکومیت گناهانم در جهنم باشد این همه مظلومیت را به روی زمین نمی بیند؟ که ندای ظلم جاری و پیروز است و حق صرفاً در مقطعی از تاریخ به یاری بسیاری خون بها چندی می ماند و زود برکنار می شود ؛ واضح نیست.

در چنین مصیبتی که آدمی با خدای خودش هم اختلاف پیدا کند چه توقعی می ماند برای صلح و هم زیستی ماندگار میان بشر . که من از حق من برای دیگری بگذرد . میان این همه پستی پاک بماند . چه طور می شود صداقتی احمقانه را ادامه داد وقتی دنیایی از دروغ نفع ببرد . من میان حق و باطلی مخدوش و گمشده گیر افتاده ام و دلم برای خدایی می سوزد که آدم را هم دوست بدارد و هم رها کند .

این رها شدن نه به این مضمون که خدایی نباشد و کاری نشود اما من مثل هر آدم دیگری که ممکن است یکروز مثل من باشد و اینگونه فکر کند نمی توانم همه تقصیر و بدی و ظلم و بیچارگی را به گردن بشر بیندازم و خدا را از این جریان مستثنی و منزه بدانم که او ابداً تقصیری ندارد .

همسفران من با هر نیت و عملکردی در مقطعی از زمان کنار من اند و در لحظه ای از من جدا می شوند و خبری ازشان نمی ماند . و من باید چشم ببندم به نیت روزی که حق از ظلم جدا شود و ذره ذره حق از ذره ذره ظلم رها شود و داد و فریاد و آه و سکوت مظلوم رهایی بخش حق پایمال شده اش شود . آن هم در قسمتی که ظالمان روز روز به روز فربه تر و قدرتمندتر شوند .

آیا این قصه ای برای سکوت حق های پایمال شده نیست ؟ و التیامی درونی از انتقامی که نمی شود و نمی توان گرفت به امید روزی که تمام حق و بیچارگی ام ستانده شود .

برای این همه فریاد که در سینه خفه می شود و از عمر می کاهد . در دنیایی که حتی فریاد زدن هم ممنوع است و باید در خود بریزی تا ظاهر خوبی داشته باشی و بتوانی عادی بمانی و عادی ادامه دهی تا مورد قضاوت و نظر این جهانی واقع نشوی ، که اگر فریاد کنی آن اندک حقوق این جهانی ات هم سلب می گردد .

مرور چنین خاطراتی با خدایی که سکوت کرده میان لبخند و اشک ، کفر و ثنا ، بیماری و سلامتی و مرگ و زندگی فقط تنهاتر و بی پناه ترم کرده . و چاره آدمی که با خدای خودش هم غریب شده چیزی جز نقش بازی کردن نیست .

قلمداد سختی ها و روزهای طاقت فرسا و آینده ای مه آلود و مبهم از سرزمینی کوچک در دل کهکشان نوری که تنها بخش کوچکی از این هستی ست و جنگ میان اختیار و سرنوشت ، برای من داستان قشنگی می سازد . داستانی از زندگی ام که به اشکال مختلف می تواند باشد . و این فکر که " در دنیا وقت برای فهمیدن اندک است و وقت برای نفهمیدن بسیار" از این رو مردمان اغلب سرگرم عادت هایشان هستند و تمایلی به تغئیر و نو شدن ندارند .

به این شکل ، من ترجمانی از یک انسانم و از یک جنگ دیگر میان جبر و سرنوشت و اختیار و عمل ، کنار خدایی که شاهد است .

#جهان سوم - سردرگمی - سرگیجه و تعادل
:)خدایا کرایه منو و رضا صادقیو حساب کن پیاده میشیم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: هادی درزی پور ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , hadistore.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com